عنوان: مولانا جلال الدین محمد مولوی؛ اثر: بدیع الزمان فروزانفر، مشخصات نشر: تهران، معین، 1385، در 343 ص، شابک: 9647603789؛ نمایه دارد، موضوع: سرگذشتنامه و نقد و تفسیر آثار جلال الدین محمد بن محمد مولوی 604 تا 672 هجری قمری، شعر فارسی قرن هفتم هجری، قرن 14 م
محمدحسین بشرویهای، معروف به بدیعالزمان فروزانفر، فرزند آقا شیخ علی بشرویهای، در سال ۱۲۷۶ ش در یک خانوادهٔ کُرد در بشرویه، از شهرهای خراسان، زاده شد. پدر وی، آقا شیخ علی بشرویهای، از بزرگان منطقهٔ بشرویه و از شعرای دورهٔ مشروطه بود. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادبِ حوزهٔ خراسان، همچون ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری، بهره برد. حدود سال ۱۳۰۰ ه. خ. به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسهٔ سپهسالار ادامه داد و چندی حجرهای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سِمَت معلمیِ دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهٔ معقول و منقول (الهیاتِ) دانشگاه تهران منصوب شد.
در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزهٔ دانشگاه تهران، مرکب از نصرالله تقوی، علیاکبر دهخدا و ولیالله نصر، تألیف ارزندهٔ او به نام تحقیق در زندگانی مولانا جلالالدین بلخی را ارزیابی و به او گواهینامهٔ دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهینامه، در همان سال، به سِمَت استادیِ دانشسرای عالی و دانشکدههای ادبیات و معقول و منقولِ دانشگاه تهران منصوب شد. در سال ۱۳۲۳، بر اساس رأی شورای استادان، به ریاست دانشکدهٔ معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سِمَت باقی بود. از ابتدای تأسیس دورهٔ دکتریِ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، تدریس در دورهٔ دکتری را به عهده گرفت و برنامهٔ این دوره را پایهگذاری کرد. فروزانفر استادِ راهنمای جمعی از دانشجویان مبرّز دورهٔ دکتری در دانشکدههای ادبیات و الهیات بود که اغلبِ آنان بعدها استادان برجستهٔ ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند؛ از جمله: پرویز ناتل خانلری، ذبیحالله صفا، مهدی حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرینکوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، قدمعلی سرامی، سید محمد دبیرسیاقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، سید صادق گوهرین، منوچهر ستوده، منوچهر مرتضوی و بسیاری دیگر.
فروزانفر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را در تدریس در دورهٔ دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانیِ عمر ادامه داد. در همین زمان، عضویت مجلس سنا را یافت. مدتی نیز ریاست کتابخانهٔ سلطنتی را نیز به عهده گرفت. بدیعالزمان فروزانفر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ براثر سکتهٔ قلبی در ۷۳ سالگی درگذشت.
عنوان: مولانا جلال الدین محمد مولوی؛ اثر: بدیع الزمان فروزانفر، مشخصات نشر: تهران، معین، 1385، در 343 ص، شابک: 9647603789؛ نمایه دارد، موضوع: سرگذشتنامه و نقد و تفسیر آثار جلال الدین محمد بن محمد مولوی 604 تا 672 هجری قمری، شعر فارسی قرن هفتم هجری، قرن 14 م مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم، دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم داستان شورانگیز زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی و به ویژه ماجرای عشق افسانه واری که او را به شمس تبریزی پیوند داد از شگفتی های ادب پارسی است. بدیع الزمان فروزانفر 1349-1283 ه . ش - به راستی که بدیع عصر خویش بود با فری فروزان و تابناک در عرصه دانش این مرز و بوم و نابغه ای از دشت نابغه پرور خراسان
اسم کتابی که من خوانده ام به عنوان ((شرح زندگانی مولوی)) از اتشارات تیرگان بود که گمانم همین کتاب باشد. بهرحال که با وجود اهمیت منابع تاریخی ذکر شده در این کتاب و تلاش نویسنده برای پیدا کردن اسناد دقیق و رفع شبهات،متن کتاب بشدت ادبی است و غالب عبارت های عربی ترجمه نشده اند و همین خوانش کتاب را خسته کننده می کند ولی با این همه کتاب جامعی است و سعی دارد تمام جنبه های زندگی مولوی را پوشش بدهد و از حوادث زندگی او رفع ابهام نماید. نهایتن که فکر کنم بعد از سالها این کتاب پلی شد بین من و دنیای عرفان و ایران سده های پنجم تا هشتم که تاریخش بشدت برایم جالب است از این حیث که زندگی خود مولوی پس از دیدار شمس، با وجود تمام منابع تاریخی بیشتر به یک افسانه می ماند تا واقعیت.
همین طور سلیقه استاد فروزانفر در انتخاب بیت هایی از غزل ها و مثنوی مولانا به سبب مشابهت با واقعه مربوطه تحسین برانگیز و تاثیر گذار است مثالش همین بیت در بیان حال مولانا در جستجوی شمس
چند کنم تو را طلب خانه به خانه در به در چند گریزی از برم گوشه به گوشه کو به کو
_آنان که پژوهش کرده اند تنها به داشته های درونی خویش پی برده اند و این دستاویزی برای خار شمردن دیگران نیست،کسانی به این راز ها می رسند بی کوچکترین پژوهشی ،آنها با کار ونگرش در ژرفای آفریده های این جهانی به بسیاری از ناگفته ها پی می برند
بسیار کتاب خوبی است سالها پیش خوانده ام شعری را از ملوی رحمه الله بیاد دارم که چند بیت ان را که الان بخاطر دارم می نویسم چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی تو بگو نماز مستان ایا درست هست ان که نشناسد او مکانی نداند او زمانی بخدا خبر ندارم چو نماز می گذارم دل و دست چون تو بردی بده ای خدا امانی